سفارش تبلیغ
صبا ویژن


کربلا

 

 

کربلا رفتن خون می خواهد .....

بارها خواسته ام از تو بگویم اما ....

بارها نوشته ام اما پاک کرده ام .....

ویزا گرفته اما خاک میخورد.....

چه میکنی بامن؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چه میخواهی بکنی با من؟؟؟؟؟؟؟

هر وقت از تو با من حرف میزنند تنها بغض میکنم هیچ برای گفتن ندارم...هیچ....

میدانم مهدی ات می آید و ....

میدانم این حرفم خیلی خریدار ندارد اما ....

دوست دارم تا همانجا پیاده و دامن کشان بیایم .....

دوست دارم با شهدا بیایم ....

میدانم مهدی ات میاید و.....

روز شمارها میگویند چهل روز تا عاشورایت مانده مهربان اربابم...

اما تقویم نشان نمیدهد که هر روز عاشوراست ....

هر روز مطالب بچه ها رنگ غم غریبی در خود دارند که انگار ....

چه زیبا گفته اند هر زمین کربلاست میبینم چطور بچه ها هر جا

که هستند حرف حق که میزنند تنها می شوند ....غریب می

شوند....

تنها می شوند.....تنها.....تنها......تنها.....

مهدی هم تنهاست ......................

پس ما چکاره ایم که عزیز دل زهرا .... منتقم نازنین حسین

تنهاست .......................

تا کی باید همچنان خون عزیز زهرا بر آسمان و زمین بپاشد .... تا

کی باید منتقمش در انتظار بماند .....

من کربلا می خواهم اما با مهدی می آیم ...با شهدا .....

با این همه شرمندگی در کناره شش گوشه ات چه بگویم ؟ از

مهدی ؟ از این همه غیبت ؟ چه بگویم اگر پرسیدی اگر عاشقید

پس این همه غیبت منتقمم برای چیست؟؟؟؟نه من جوابی

ندارم....

جوابی برای مادرت زهرا ... برای خواهرت زینب ندارم....

هیچ ندارم...

بعد از فرج حضرت مولا (عج) وبرقراری حکومتشان آرزو دارم در

رکابشان درست در دو راهی بین الحرمین در راهش جان

بدهم .....

وای از دلم .....

وای از بین الحرمین .....

امان .... امان .... امان .......

 

 



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه: